گلابتون

روزنویس

گلابتون

روزنویس

دوس دارم زندگی رو...

سلاممم.....

صبحتون بخیر... خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟

باز دارم هول هولکی آپ میکنم... منتظر آژانسم برم منزل پدری

میرزاقاسمی خوب شد

مهمونی دیشب عالی بود با کلی غذای خوشمزه

خداروشکر

نمیدونم کی بیام خونه!!!

تاکسی اومد فعلا بای

.

.

.

ویرایش شبانه:

بازم سیلام! عجیب هول هولی شد صبی! ولی بالاخره آپ شد!!!

به کار و بارامم رسیدم!!! الآن هم منتظر جان جانم که ببینم میریم بیرون آیا؟!؟!!

ببینیم آیا شبی به وصال شهرزاد میرسیم یا نه؟؟؟

پ.ن مهم: از امروز خودم رو به چلنج لاغرونی دعوت کردم!!! ریجیم و ورزش... دعا کنین برام!

باورم شد که آدم تو خونه بخت! سررشته ی یه چیزایی از دستش در میره و میزنه به بیخیالی... ولی تصمیم دارم همه چیزو دوباره مدیریت کنم به امید خدا

شب خوبی داشته باشین

پ.ن2: اینم تنوع... پست بدون اسمایلی!!! خدا وکیلی شبیه زنبور بی عسل نشده؟؟؟

سیلام مجدد

احوال شما دوستان؟

مرسی از نظرات

دقت کردین؟ یه هفته هایی آدم نمیدونه چجوری روزشو پر کنه ها!!! یه وقتایی برعکس... همچین فشرده برنامه دار میشی که فرصت سر خاروندن نداری!

انشاالله همیشه همینجوری به خیر و خوشی باشه

این دو سه روز حسابی روزای شلوغه خوبی داشتیم الحمدلله

دیشب مهمون داشتم... البته پریروز و دیروز تا خود ساعت 4 خونه مهمونامون بودم کمک کیک پزون!

دیروز صب تا ساعت 11 تندی شامم رو درست کردم... رفتم تا 4 و نیم کمک... اومدم خونه هلاک بودم! یه ساعتی استراحت کردم... دیگه بدوبدو تا 8 اینا کارامونو روبراه کردیم با جان جان... ساعت 8 و نیم مهمونا اومدن... کلنی خسته بودم ولی خداروشکر به هممون خوش گذشت...

صبی هم 9 کلاس داشتم! ظرفا رو دیشب خیسونده بودم صب سریع راست و ریسشون کردم... خدا رو شکر کلاس هم به خوبی برگزار شد...

به جان جان گفتم دیگه از الآن افقییییم تا بیای خونه!

خوبیش اینه که ناهار از شامای خوشمزه دیشب داریم مفصل!!!

شبی هم قابلمه پارتی داریم... میخوام عصری انشاالله میرزاقاسمی درست کنم... خدا کنه خوشمزه شه!

دلتون نخواد الآن دارم چایی با شکلات خونگی خودم پز میخورم... بعدشم میخوام سریال ببینم صفا کنم!!!

روزاتون رنگی رنگی و شنگولی

3)3)3)

سلام

خوبین انشاالله؟؟؟

دیشب خیلی خوش گذشت خدا روشکر!!! عاروسونو... اینا

نه... خبر خوبه متاسفانه به دستم نرسید

من میرم عروسی خونه رو منفجر میکنم!!! فردا شب هم مهمون دارم! کمکیم هم ناز میکنه شب عیدی... نمیاد فردا!

خودمم در اثر کفش پاشنه بلند نوردی له لهم!!!

ناهارم که هیچی!!!

خلاصه که خدا به خیر بگذرونه!!! التماس دعا!!!

پ.ن: اینم فونت درخواستی مهتا جون

صبح بخیر

سحرخیز باش تا کامروا شوی! راست میگنا!!

البته فک نکنین منظورم از سحرخیزی این ساعت 10 ایه که دارم پست میذارما!

منظورم به ساعت 7 صب پا شدنیه که صبحانه خوردیم... جمع وجور کردم... گوشت داره تو دیگ فس فس میکنه... برنجمم آبکش شده آماده س که هر وقت خواستم بذارم دم بکشه!!! ملافه ها هم تو ماشین شسته شدن... بعله... اینجوریا میشه که آدم ادعای سحرخیزیش میشه!!! خدا یه همت فراوونی بده برم برای خونه تکونی انشاالله!!

البته حقیقتش اینه که آدم صب استند بای باشه برا یه برنامه ای... اینجوری زرنگ میشه

پ.ن: یکی دو روزه منتظر یه خبرم که به دستم برسه که نمیرسه ناراحانم... انشاالله امروز برسه!!!

   -: بعدم اینکه امروز صب اطمینان داشتم که یه اتفاقی میفته و نیفتاد...

       -: انشاالله که جفتشون زووووودی تا قبل از ظهر درست بشن...

سیلام

به... دیروز اصن کلا ملوم بود روز دوست داشتنی ایه!!! آخه دیشبم کلی خوش گذشت... دیروز کلا روزیم برا پیاده روی خوب بود... دیشبم تو ی باغ باصفای عمومی قدیمی... از اون عشقا!!! که البته دیر وقت بود و خلوووت... کلی گشتیم و حال کردیم

الآن هم در انتظار شاگردان به سر میبریم! خط کش چوبی به دست و فلک برپا کرده...

انشاالله که امروز هم خوب باشه...

هنوز ناهار هیییچ کاری نکردم و نمیدونم چی بپزم!

سوفله سبزیجات آیا؟

الآن تو همین دوتا پست مشخص شد که من و جان جان عشق سبزیجاتیم یا بیشتر توضیح بدم؟؟؟ 

پ.ن: سبزیجات پلوی دیروزی خوب شد... من یه سیستمی دارم که چلو جدا درست میکنم قشنگ... بعد تو ماهیتابه هررر جور سبزیجاتی که داشته باشم ریز خرد میکنم... مرتب میچینم تو ماهیتابه... نمک گرانول فلفل پودر سیر و پیاز و آویشن میریزم... با یه کمییی روغن ترجیحا زیتون... و یه کوچولو آب... در بسته شعله کم... یواااشی قشنگ برا خودشون سرخ میشن... دیر پز زود پزیشونم مهم نیس... همشون خوشمزه میشن... بعد موقع سرو با چلو قاطیش میکنم! خیلی خوب میشه... توصیه میکنم امتحان کنین

پ.ن2: شهرزاد عجییییب هیجانی شده!!!

*
*
*

چند ساعت بعدانه!

کلاس خوب بود ولی زودتر تعطیل شد...

باز رفتیم بیرون و مفید بود...

سوفله تبدیل شد به لازانیای سبزیجات

تودی

امروز هم روز خوبیه الحمدلله!

تکلیف دوخت لباسم روشن شد...

یه پیاده روی خوب در هوای تازه و روشن...

کلی مغازه گردی...

شکلات و آبنبات خوری...

ناهار سبزیجات پلویی که انشاالله خوشمزه بشه!

پ.ن: خداکنه عصری فارغ باشیم و با جان جان شهرزاد ببینیم!

 کی میبینه این سریال دوست داشتنیو؟

امروز


چقدررر خوبه که شاگردات حرف گوش کن و درسخون و ماشاالله باهوش باشن و سر کلاس با اعصاب و روانت بازی نکنن! شاگردیا متشکریم

همین میشه که آدم بعد از کلاس با دلخوشی یه سر و سامونی به خونه و آشپزخونه میده و میشینه پای وبلاگ و وبلاگ خونی

صمیمانه امیدوارم گردن جان در دیگ همکاری کنه و ناهارمون هم خوشمزه بشه!!!

هوا عجیب ابر و باد و آفتابیو جالبه!

خبری از برف نیست... ولی هوا باحاله و با اینکه از زمستون کم توقعیم شده... منتها حال این هوا رو دوس دارم و بی صبرانه منتظر بستنی وعده داده شده ی عصری هستم!!!

شبانگاهی

روزهای خوب گاهی از اول صبحشون معلوم نیست که روزای خوبین!

هر چی بیشتر ازشون میگذره... بیشتر خودشونو نشون میدن...

راستش یه روزایی هستن که لزومی نداره حتماً اتفاق خاصی توشون بیفته! همین که معمولی باشن... همین که اتفاق بدی نیفته... همین که از خوب بودن وضع روزمره زندگیت راضی باشی... همه اینا نشون میده که یه روز معمولیه عالی داشتی!

الحمدلله...

سرآغاز

به نام خدا

مدت ها از عالم وبلاگ نویسی فاصله گرفته بودم... تا اینکه دیگه دلتنگی امونم نداد و برگشتم...

برای روزنویسی... هر چه میخواهد دل تنگت و... و خلاصه اینجوریا...

از پیدا کردن دوستان جدید هم همیشه استقبال میکنم...